پارت دوو:>
یونگی چند قدم نزدیکتر اومد. نگاهش هنوز همون حالت نافذ و عمیق خودش رو داشت، انگار که با هر کلمهای که میگفت، هر ثانیه بیشتر وارد ذهنت میشد. دستهاش رو توی جیبش گذاشت و آروم شروع کرد به حرف زدن : میدونی، هیچوقت چیزی مثل تو رو توی زندگیم ندیدم. دنیای من همیشه پر از آدمایی بوده که فقط دنبال فرصتن؛ فرصتی برای خیانت، برای ضربه زدن، برای اینکه چیزی رو که ندارن ازت بگیرن. ولی تو... تو اینجوری نیستی!
صدای عمیق و آرومش مثل یه موج سنگین توی فضای خالی میپیچید : تو یه چیز خاص داری. یه چیزی که حتی خودت هم نمیفهمی. شاید هم به خاطر همینه که بهت کشیده شدم. وقتی برای اولین بار دیدمت، اون لبخندت... حتی نمیدونستی که چقدر میتونه کشنده باشه گل فروش عزیز من!
اون نزدیکتر اومد، این بار تا حدی که میتونستی گرمای وجودش رو حس کنی : من همیشه هر چیزی که خواستم رو به دست آوردم. ولی برای تو... برای تو حاضرم از هر چیزی که دارم بگذرم. حتی قدرتی که برایش تمام زندگیم رو ساختم!
لحظهای سکوت کرد، انگار که داشت حرفهاش رو توی ذهنش مزهمزه میکرد : ولی نترس. تو برای منی، و هیچکس، حتی دنیا نمیتونه تو رو از من بگیره. شاید اینو دوست نداشته باشی، ولی این انتخاب تو نیست. این واقعیتیه که باید باهاش کنار بیای. چون، تو حالا بخشی از من شدی. و من هیچوقت اجازه نمیدم کسی تو رو لمس کنه، بهت نزدیک بشه، یا حتی بهت فکر کنه."
دستش رو روی صندلیای که بهش بسته شده بودی گذاشت : فکر میکنی این دنیا چقدر بیرحمه؟ فکر میکنی کسی میتونه از من چیزی رو که مال منه، بگیره؟ نه، تو برای منی. و حتی اگر به قیمت زندگیم تموم بشه، ازت محافظت میکنم
نگاهش نرمتر شد، اما صدای عمیقش همچنان جدی بود : تو میتونستی توی همون گلفروشی سادهت بمونی، از دنیای بیرون دور باشی. ولی حالا، تو وارد دنیای من شدی. و این دنیا، هر چند تاریک و بیرحمه، ولی من تضمین میکنم که تنها جای امنش برای تو، پیش منه..
خم شد، نزدیکتر، تا جایی که فاصلهای بینتون نبود : پس قبول کن. قبول کن که دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره. قبول کن که تو حالا مال منی. و من... هیچوقت...هیچوقت اجازه نمیدم از دستم بری.
قبل از اینکه حرفی بزنی، یونگی آروم خم شد و لبهاش روی لبهات قرار گرفت. یه بوسهی عمیق، پر از حس مالکیت و شاید... عشق، انگار که داشت با این حرکت آخرین مهر تأیید رو روی حرفهاش میزد.
اینو خودم خیلی دوسش داشتمم✨
قرار بود از جین باشه ولی خب بنظرم مافیایی به یونگی بیشتر می اومد😁
امیدوارم خوشتون اومده باشههه:)))
منتظر نظراتتون هستم پروانه های رنگیمننن🤍
صدای عمیق و آرومش مثل یه موج سنگین توی فضای خالی میپیچید : تو یه چیز خاص داری. یه چیزی که حتی خودت هم نمیفهمی. شاید هم به خاطر همینه که بهت کشیده شدم. وقتی برای اولین بار دیدمت، اون لبخندت... حتی نمیدونستی که چقدر میتونه کشنده باشه گل فروش عزیز من!
اون نزدیکتر اومد، این بار تا حدی که میتونستی گرمای وجودش رو حس کنی : من همیشه هر چیزی که خواستم رو به دست آوردم. ولی برای تو... برای تو حاضرم از هر چیزی که دارم بگذرم. حتی قدرتی که برایش تمام زندگیم رو ساختم!
لحظهای سکوت کرد، انگار که داشت حرفهاش رو توی ذهنش مزهمزه میکرد : ولی نترس. تو برای منی، و هیچکس، حتی دنیا نمیتونه تو رو از من بگیره. شاید اینو دوست نداشته باشی، ولی این انتخاب تو نیست. این واقعیتیه که باید باهاش کنار بیای. چون، تو حالا بخشی از من شدی. و من هیچوقت اجازه نمیدم کسی تو رو لمس کنه، بهت نزدیک بشه، یا حتی بهت فکر کنه."
دستش رو روی صندلیای که بهش بسته شده بودی گذاشت : فکر میکنی این دنیا چقدر بیرحمه؟ فکر میکنی کسی میتونه از من چیزی رو که مال منه، بگیره؟ نه، تو برای منی. و حتی اگر به قیمت زندگیم تموم بشه، ازت محافظت میکنم
نگاهش نرمتر شد، اما صدای عمیقش همچنان جدی بود : تو میتونستی توی همون گلفروشی سادهت بمونی، از دنیای بیرون دور باشی. ولی حالا، تو وارد دنیای من شدی. و این دنیا، هر چند تاریک و بیرحمه، ولی من تضمین میکنم که تنها جای امنش برای تو، پیش منه..
خم شد، نزدیکتر، تا جایی که فاصلهای بینتون نبود : پس قبول کن. قبول کن که دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره. قبول کن که تو حالا مال منی. و من... هیچوقت...هیچوقت اجازه نمیدم از دستم بری.
قبل از اینکه حرفی بزنی، یونگی آروم خم شد و لبهاش روی لبهات قرار گرفت. یه بوسهی عمیق، پر از حس مالکیت و شاید... عشق، انگار که داشت با این حرکت آخرین مهر تأیید رو روی حرفهاش میزد.
اینو خودم خیلی دوسش داشتمم✨
قرار بود از جین باشه ولی خب بنظرم مافیایی به یونگی بیشتر می اومد😁
امیدوارم خوشتون اومده باشههه:)))
منتظر نظراتتون هستم پروانه های رنگیمننن🤍
- ۱۴.۰k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط